ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات سارا

دوستون دارم

سارا واسمعیل عزیزم خیلی دوستون دارم.هفته ای رو که داریم سپری میکنیم هفته خیلی خوبی بود .تقریبا همش رو خونه خودمون بودیم ودو روز صبح تو رو بردیم خونه مامانی مهین.شکر خدا تو جابه جایی اذیت نمیکنی.دیروز هم خودم مرخصی بودم وبا هم خونه بودیم.یکشنبه رفتیم واصه باباجون یه حلقه خریدیم تا بنداز دستش تا به قول خودش سوئ تفاهمی واصه کسی پیش نیاد البته این کار رو باید از ١٠ سال پیش میکرد.بعد با هم رفتیم نایت استار وپیتزا نوش جان کردیم تو اخرش میگفتی باباجون همه چیز خیلی خوشمزه بود.چون یه برچسب تویتی هم بهت جایزه داده بودن خیلی خوشحال بودی.از خدا میخوام روزای قشنگ کنار هم بودنمون رو مستدام وهمیشگی کنه(آمین)  
12 دی 1391

قربون مهربونیات بره مامان

دیشب وقتی میخواستی بری تو اتاقت بخوابی یه دفعه گفتی :باباجون ببین مامانم برام بیسکوییت گذاشته.انقدر با احساس اینو میگفتی که میخواستم از رو تخت بلند شم بیام بغلت کنم که دیدم خودت اومدی تو اتاق ما وبا تمام احساس گفتی مامان جون برام بیسکوییت گذاشتی .پاشدم بغلت کردم نمیدونم چرا اینقدر احساساتی شده بودی کم مونده بود اشکت در بیاد.قربون دل گنجشکت برم خیلی از کارا واحساساتت شبیه اسمعیل شده.وقتی دستم رو میگیری ومیگی آخ جون دستت گرمه خیلی دوسش دارم یا گاهی که هی میگی مامان خیلی دوست دارم.مامانی مهین هم مدتیه متوجه شده که تو خیلی با احساسی چون میگه سارا تو طول روز چند بار به من میگه مامانی خیلی دوست دارم.ماشالله انقدر هم این جملات رو با احساس بیان میکن...
10 دی 1391

هو کوچولوی من دوست دارم

دیشب باباجون موهای منو شونه کرد ودم اسبی بست.تو زود گفتی مال منم ببند.بعد هی به من میگفتی مامان ببین موهای تو رو نمی شه مثل موهای من ببنده.وهی موهات رو به من نشون میدادی .ما خندمون گرفته بود ولی سعی میکردیم بروز ندیم.کلا نسبت به اسمعیل احساس مالکیت شدید میکنی .البته اونم ته دلش خیلی خوشش میاد .گاهی میگی باباجون همسر توی وگاهی هم که اون حست گل میکنه اصلا قبول نداری که همسره منه فقط باباجون تویه.قربون اون دل کوچولوی حسودت برم.خدا انشالله همیشه باباجون رو برات حفظ کنه.دیشب تو داشتی تو اتاقت فیلم عصر یخبندان ٤ رو نگاه میکردی من واصه اینکه تو هی صدام میزدی تو هال روی کاناپه خوابیدم.اومدی گفتی مامان باباجون رو بذار رو تختش بخوابه.باشه.بعد گفتی من ...
4 دی 1391
1